همهچیز از تماشا کردن فیلم «پایتخت» شروع شد: تکرار دیالوگها و تقلید حرکات و میمیک صورت و اجرای نقشها. از همانجا بود که دنیای بازیگری برای پانیذ شفائی نغندر چهارونیمساله که حالا ششساله است شروع شد.
بازیگر خردسال محله مهر مادر تاکنون در دو فیلم کوتاه «خورشید» و «درست گرفتید» ایفای نقش کرده است. بهتازگی هم در نمایشی به نام «کات نه» نقشهای سالار و گرگی را دارد و باید همزمان در دو نقش بازی کند. گریمش هم خاص است. نیمی از صورت و بدنش خانم گرگی است با دیالوگ مخصوص و یک سمت نقش سالار که مرد است.
اصرارهای پانیذ بعد از تماشای «پایتخت» با تکرار این جمله که «من را به تلویزیون» ببرید باعث شد خانوادهاش به فکر چاره بیفتند. این شد که او به توصیه یکی از همسایهها به کلاس بازیگری در خیابان دانشگاه رفت و تست بازیگری داد. اسرافیل شیرازی متوجه استعداد پانیذ در رشته بازیگری شد. او در دورههای مقدماتی و پیشرفته بازیگری شرکت کرد. اکنون دوره پیشرفته را تمام کرده است و تا تیرماه مدرک بازیگریاش را میگیرد. با این حال، هنوز هم در کلاسها شرکت میکند. اینها را خاتون نوری، مادرش، تعریف میکند: به پیشنهاد مربیاش، در کلاسهای بازیگری و کنار افرادی که بیشترشان از او بزرگترند شرکت میکند. پانیذ نقشها را آنقدر واقعی بازی میکند که به او لقب «هیولای آموزشگاه» را دادهاند.
ویژگی شاخصی که پانیذ در هنر بازیگری دارد این است خیلی راحت در نقشش فرومیرود و آن را بازی میکند. مادرش اتفاق جالبی را تعریف میکند و از وابستگی او به پدربزرگ و مادربزرگش میگوید: پانیذ خیلی احساساتی است. کافی است یادش بیاوریم پدر و بزرگ و مادر بزرگش در حال رفتن به شمال و دور شدن از ما هستند تا بهراحتی گریه کند. به همین علت، برای گریه کردن و اجرای نقش نیازی به ریختن اشک مصنوعی در چشم او نیست.
او اجرای نقش کوچکترها را بیشتر دوست دارد اما نقشهای جدی را هم بازی میکند. زمانی که تمرین تمام میشود و کات میدهند، دوباره به دنیای کودکی و عروسکهایش برمیگردد. گاهی با آنها هم بازیگری تمرین میکند.
حالا وقت صحبت کردن با پانیذکوچولوست. عاشق خرگوش عروسکیاش است و با آن بازی میکند. میپرسم: وقتی بزرگ شدی میخواهی چهکاره شوی؟ خیلی محکم پاسخ میدهد: بازیگر! دوست دارم مثل سحر نظامدوست بشوم. فیلمهایش را کامل دیدهام. نقشش در فیلم «ایکسلارج» را که در گاوداری کار میکند خیلی
دوست دارم.
رؤیای بازیگر کوچک محله خواجهربیع این است که در آینده بتواند برای نیازمندانی که در خیابان هستند لباس تهیه کند. مادرش میگوید: پانیذ همیشه به پدرش آقا روحالله میگوید: بابا، غصه نخور! من برایت شاسیبلند میخرم! حتی نقش آن را هم بازی میکند.
استفاده از زبان بدن را خوب بلد است و وقت اجرای دکلمه، با تمام وجود و با تغییر حالت چهره و حرکت دستها آن را ادا میکند.